دانلود رمان آرایش جنگ از ماهور ابوالفتحی

دانلود رمان آرایش جنگ از ماهور ابوالفتحی pdf بدون سانسور

دانلود رمان آرایش جنگ از ماهور ابوالفتحی با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

-هلیا نکن شر می‌شه؟… نهههه ما یه ماهلی نکن شر می‌شه داریم که از اونم وحشی تره… ماجرا از این قراره که ماهلی با دویستا سرعت زارت می‌کوبه تو شیکم عروسک حسن[خودش دوست داره کارن صداش کنن] میگه اقا اگه خسارت میخوای یه ساعت دوماد بابام شو، اینا شل می‌گیرن از باباش سفت می‌خورن که به خودشون میان سر یه سفره‌ی عقد صورین…

خلاصه رمان آرایش جنگ

باقی مسیر رو به عشق انتقام سکوت میکنم و وقتی ماشین جلوی در می ایسته، قلبم توی دهنم میکوبه! یه حرکت اشتباه مساویه با توقیف تموم پول ها و اموالم، سوای اون من خیلی عرق ملی دارم و دلم میخواد اینجا توی وطنم و تنهایی به خیره سری ها و ولگردی هام برسم تا اینکه بابا اونور صبح ببرتم نماز عید قربان و شب بریم دیسکوی شیخ عرب! کرایه رو حساب میکنه این جلبک دراز و اصلا ازش توقع نمیره این قدر جنتلمن بازی در بیاره! پیاده می شیم و مرتب نفس میکشم، با خنده میگه: -تنفس مصنوعی می خوای؟ اعتراف میکنم ، اعتراف میکنم علاوه بر دیدن لخت پسر ها با سیکس پک،

رو خندشون کراش دارم و خب این دراز خنده ی بسیار زیبایی داره به شرطی که قبلش شیلنگ رو روی من نگرفته باشه! انگشتم هی میره بالا که زنگ بزنم و هی مردد میشم، آخرش دستم رو میگیره و انگشتم رو محکم روی زنگ فشار میده! با تعجب نگاهش میکنم و اون فقط رو به آیفون لبخند میزنه! من هی دعا میکنم خدایا بابام این لبخند قشنگش و براش شیاف نکنه به فنا بریم و دیگه نمیدونم تا چه حد اجابت میشه! در بیصدا باز میشه و من مسترس شل و پل نای جلو رفتن ندارم. دستم رو میگیره و دنبال خودش میکشه و وسط اون مصیبت میگم: – کثافت جنتلمن! -دنیا دیده ی دخترباز !

خوبه که حداقل به بد بودن خودش اعتراف میکنه! برای آخرین بار نفس عمیق میکشم و سعی میکنم آروم بگیرم چون این طوری حتی اگه حسنی لو نده، خودم خودم رو به چخ میدم ! یهو برمی گردم سمتش و می گم: -جلوی بابام به من نگو قمر! _جلوی بابات به من نگو حسنی! سر تکون میدم و میگم: -خب خب باشه، باشه حسنی! چپ چپ نگاهم میکنه و بینگو اگه تو ذهنش داره می گه با یه گاگول طرفه! من وقتی استرس دارم؟ نه وایسا ببینم تو تک تک مراحل زندگیم یه گاگول به تمام معنا بودم! بهزاد در رو باز میکنه و قبل سلام و احوالپرسی با شادوماد میگه -کجایید شما داره چمدون میبنده !

دانلود رمان آرایش جنگ از ماهور ابوالفتحی pdf بدون سانسور