دانلود رمان در آغوش باد از نیلا

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا pdf رایگان بدون سانسور

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

درمورد ستاره حکمت که بخاطر چک برگشتی به زندان میوفته ودراونجا با سرگرد امیر پارسا اشنا میشه و اونجا اول ماجراهای ستاره و شرطی که زمانی شاکی ستاره برای رضایت میگذاره و….

خلاصه رمان در آغوش باد

جلوی اتاق به چار چوب در تکیه میدم… پیرزن مثل چوب افتاده تو جاشو و تکونم نمی خوره… تا نگاش بهم می افته… اروم دستشو میاره بالا و برام تکونش می ده… میفهمم چی می خواد… چشمامو می بندم و می رم طرفش.. پتو رو از روش می کشم… دستشو می گیرم و تو جاش نیم خیزه اش می کنم. پشتمو بهش می کنم و دوتا دستشو میگیرم و می کشم رو دوشم… خداروشکر انقدر لاغر پیر هست که زیاد وزنش بهم فشار نیاره… یه جورایی کولش می کنم و از اتاق میارمش بیرون و به طرف دستشویی می برمش…

وقتی در دستشویی رو می بندم… دستی به کمرم می کشم… و به این فکر می کنم که تو سن ۲۳ سالگی احساس یه زن ۴۰ ساله رو دارم که تمام دردای عالم ریخته رو سرش… می دونم کارش یه ۵ دقیقه ای طول می کشه… برای همین وارد اتاق میشم. و زیر سماورو روشن می کنم. و کنار پری رو زمین در حالی که تکیه امو به دیوار می دم می شینم دست راستمو می دارم رو پیشونیم… و به یاد حرفای سعید می افتم. سعید: تو با من بیا… برات بهترین زندگی رو جور می کنم… دستمو از رو پیشونیم بر می دارم و

نگامو می چرخونم طرف پری. سعید: دلم به پسر می خواست. سعید: نه اینکه دختر بد باشه ها… نه ولی پسر یه چیز دیگه است… پسر پشت باباشه و تو پیری میشه عصای دستش. بغضی می کنم و به چهره معصوم پری بیشتر خیره میشم -آخه این چه کاریه… که هی باید بری و بیای ..اخرشم که پولی دستتو نمی گیره. سعید: بس کن دیگه ستاره… اصلا زنو چه به دخالت تو کارای مردا… تو خیلی هنر داری خونه داریتو کن… اشک از گوشه چشما م جاری میشه… و چهره اشو میارم مقابلم. سعید: ای بابا مگه می خوای چیکار کنی؟…

دانلود رمان در آغوش باد از نیلا pdf رایگان بدون سانسور