دانلود رمان در طلوع وسوسه ام کن از لیزا کلیپاس pdf رایگان بدون سانسور
دانلود رمان در طلوع وسوسه ام کن از لیزا کلیپاس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
کو مریپن شخصیت اصلی داستان، کولی وحشیای که تربیت شده تا برای قبیلش بجنگه و بکشه، روی کمرش طلسم بدبختی رو حمل میکنه. اون مثل شیطان قویه و زیباست. اون قاتل و بیرحمه و هر جا بره این طلسم همراهشه. طلسمی که مادرش رو کشته و هر کسی که وارد قلبش بشه رو هم میکشه.قبیله کو نیمه مرده رهاش میکنن و خانوادهای پیداش میکنن… وین دختر زیبا، ظریف و بیمار خانوادست که کو از همون لحظه ی اول عاشقش میشه ولی به خاطر طلسمش نمیتونه بهش نزدیک بشه، تا اینکه…
خلاصه رمان در طلوع وسوسه ام کن
هیچ خوبی در وجود او نبود. هیچ ملایمتی، او پرورش پیدا کرده بود که روی زمین سخت بخوابد، غذای ساده بخورد، و آب سرد بنوشد و بقیه را تحت فرمان خودش در بیاورد. اگر از مبارزه امتناع می کرد عمویش او را تنبیه می کرد. رام بارو -رهبر قبیله – بزرگترین مرد قبیله، کو نه مادری داشت که برایش دل بسوزاند و نه پدری که جلوی مجازات های رهبر قبیله را بگیرد. هیچ وقت هیچ کس او را لمس نکرد مگر باخشونت. او فقط تربیت شده بود که بجنگد، بدزدد و در مقابل غیر کولی ها بایستد. بیشتر کولی ها از
مردهای رنگ پریده و شفته ی انگلیسی که در خانه های دوست داشتنی زندگی می کردند و ساعت جیبی حمل می کردند آنقدرها هم متنفر نبودند، فقط به آنها اعتماد نداشتند. اما قبیله کو از غیر کولی ها متنفر بودند. بیشتر به خاطر اینکه رئیس قبیله می خواست اینطور باشند و هرچیزی که رهبرها بخواهند، اعتقاد داشته و یا مشتاقش باشند، بقیه باید از آنها پیروی کنند. در نهایت به خاطر اینکه قبیله آنها هرجا که اردو می زدند دیگران را اذیت و آزار می کردند، سفید پوست ها تصمیم گرفتند آنها را گوش مالی دهند
و از زمین هایشان بیرون کنند. انگلیسی ها سوار بر اسب و مسلح به آنها حمله کردند وقتی کولی ها خواب بودند، اعضای کلوپ شکار کولی ها به آنها شبیخون زدند، آنها به کولی ها شلیک می کردند. زنها و کودکان از ترس گریه می کردند. اردو از هم پاشید و هر کس به سویی فرار کرد. واگن های آتش زده شد و انگلیسی ها بیشتر اسب ها را دزدیدند. کو سعی که با آنها بجنگد و از قبیله اش دفاع کند ولی یک نفر با قنداق تفنگ به سر او کوبید و دیگری از پشت به او خنجر زد. قبیله او را رها کرد تا بمیرد. تنها و نیمه هوشیار…