برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان آشیان باد pdf از نرگس نجمـی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نرگس نجمـی مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه/معمایی
خلاصه رمان آشیان باد
بچه بود، فریاد زد و هیچکس نشنیـد دستی او را برد و سورنا
به دنبال فریادهای بیصدای او رفت تا شایـد او را بازگرداند
او برنگشت و برای تمام قصههای ناتمام، نقطهی پایان شـد
ولی سورنا بایـد دستی که او را بیصدا کرده بود مـیگرفت
کسی در دلش فریاد زد نمـیتـوانی و سورنا قدمهایش را محکمتر کرد
آیا گـامهایش او را به مقصد مـیرساند؟ این را از آشیانی که برای او
انهای امن ساختـه بود پرسیـدند و او به روی همه لبخند زد
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان هم بالین دلم باش
قسمت اول رمان آشیان باد
با کفشـهای تمام چرم براقش وارد خانه شـد آنقدر شتابزده بود که به صورت سمانه نگـاه هم نکرد
حالش خـوبه؟
دستش روی دیوارسنگ شـدهی سرد نشست و جلو رفت و حس کرد خانهای که با شوق برای دخترش
خریـد تا شایـد دلش را به دست بیاورد، فقط او را عذاب داده
سمانه سوالش را فراموش کرد و صدایش را باال برد
آقا
جهان با ابروهای گره خـورده برگشت و نگـاهش کرد سمانه به کفشـهای او اشاره کرد
ببخشیـد ولی مـیـدونیـد که خانم بدشون مـیاد
نگـاهی به کفشـهایش انداخت و نفس گرفتـهاش را آزاد کرد راه رفتـه را برگشت و کفشـهایش را درآورد
و سمانه دمپاییهای مردانه را جلویش گذاشت سر انگشتانش را در دمپاییها فرو برد و راه افتاد و با
هر قدم پاهایش بیشتر در دمپایی فرو رفت
بدون اینکه به سمانه نگـاه کند به سمت سالن رفت
تـو اتاقشـه؟صدای سمانه خفه بود خم شـده بود و کفشـهای جهان را در جاکفشی سفیـد و منبت کـاری شـده مـیگذاشت
بله، از صبح بیرون نیومدن بدون اینکه به افراد جمع شـده در سالن نگـاهی..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید